کسل

لغت نامه دهخدا

کسل. [ ک ِ ] ( ع اِ ) زه کمان نداف چون بکشد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). زه کمان نداف چون فروکشد از آن. ( آنندراج ).
کسل. [ ک َ س َ ] ( ع مص ) سستی کردن در کار و تنبلی و کاهلی نمودن. ( از ناظم الاطباء ). سستی کردن و کاهلی نمودن در آنچه که نباید در آن سستی شود. ( از اقرب الموارد ). || آرمیدن با زن بی انزال و اعتزال کردن و خواهش فرزند نکردن زن. ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ).
کسل. [ ک َ س َ ] ( ع اِمص ) سستی و کاهلی در کار. ( ناظم الاطباء ). سستی و کاهلی. ( آنندراج ). || فتور در چیزی. ( ناظم الاطباء ).
کسل. [ ک َ س ِ] ( ع ص ) سست و کاهل. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || بیمار. ( ناظم الاطباء ).
کسل. [ ک ُ س ِ ] ( فعل امر ) کلمه امر یعنی رهاکن و جداکن. ( ناظم الاطباء ). اما صحیح کلمه گسل است. رجوع به گسل شود.

فرهنگ معین

(کَ سْ ) [ ع . ] (اِمص . ) سستی و کاهلی در کار، فتور در چیزی .
(کَ س ) [ ع . ] (ص . ) سست ، تنبل و کاهل .

فرهنگ عمید

۱. سستی کردن.
۲. کاهلی، بی حالی، تنبلی.
سست، ناتوان، کاهل، ناخوش، بی حال.

فرهنگ فارسی

سست، ناتوان، کاهل، ناخوش، بیحال، سستی کردن، کاهلی، بیحالی، تنبلی
( اسم ) نا توانی سستی کاهلی : ( ... از مناظلت و مطاولت خصم عنان نپیچند و سلاح هنر در پای کسل نریزند ) . ( مزبان نامه )

دانشنامه عمومی

کسل ( به آلمانی: Landkreis Kassel ) یک منطقه روستائی آلمان در آلمان است که در کاسل واقع شده است.
کسل ۲۳۳٬۴۵۱ نفر جمعیت دارد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)
به فتح کاف و سین به معنی سستی در آنچه نباید در آن سستی کرد و لذا مذموم است راغب و دیگران گفته‏اند:«اَلْکَسَلُ اَلتَّثاقُلُ عَمالا یَنْبَغیِ التَّثاقُلُ عَنْهُ» کَسِل به فتح کاف و کسر سین و کَسْلان به معنی سست و بی حال است جمع آن کُسالی به ضم و فتح کاف آید . چون به نماز برخیزند بی حال و کسل برخیزند و به مردم ریا کنند ایضاً . هر دو آیه در باره منافقان است. این لفظ تنها دوبار در قرآن آمده است.

ویکی واژه

depresso
stufo
سست، تنبل و کاهل.
سستی و کاهلی در کار، فتور در چیزی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال چوب فال چوب فال تک نیت فال تک نیت فال آرزو فال آرزو