کرشه

لغت نامه دهخدا

کرشه. [ ک ُ رُ ش َ / ش ِ ] ( اِ ) ریسمانی را گویند که از موی تافته باشند. ( برهان ) ( فرهنگ فارسی معین ).
کرشه. [ ک ِ رِ ش َ / ش ِ ] ( اِ ) نوعی پارچه نخی نازک که بافتی چین خورده مانند دارد.
کرشه. [ ک َ ش َ / ش ِ ] ( اِ ) کرش. کرس. کریس. ( حاشیه برهان چ معین ). بمعنی کرش است که فریب و خدعه باشد. ( از برهان ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ). آدم بازی دادن. ( برهان ). حیله. ( ناظم الاطباء ). || چاپلوسی. || فروتنی و افتادگی. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). فروتنی از روی تزویر. || آواز و صدایی باشد که از بینی مرد خفته برآید( و آن را به کسر نیز گفته اند ) و آن تبدیل و تخفیف غرش است. ( انجمن آرای ناصری ). رجوع به کرش ، کرشیدن و دیگر مترادفات کلمه شود.

فرهنگ معین

(کَ شَ ) (اِ. ) ۱ - فریب ، خدعه . ۲ - چاپلوسی ، فروتنی ، افتادگی .

فرهنگ عمید

= کَرَش

فرهنگ فارسی

( اسم ) ریسمانی که از موی تافته باشند .
نوعی پارچه نخی نازک که بافتی چین خورده مانند دارد.

ویکی واژه

فریب، خدعه.
چاپلوسی، فروتنی، افتادگی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال اوراکل فال اوراکل فال درخت فال درخت فال آرزو فال آرزو