کتابی. [ ک ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به کتاب. از کتاب. ( یادداشت مؤلف ). || همانند کتاب. غیرقطور. شکم برنیامده. میان باریک. - کتابی ایستادن ؛ همانند کتاب تنگ هم قرار گرفتن چنانکه برآمدگی و قطر پیدا نکند. || ( اِ ) قسمی ظرف شیشه شبیه به بغلی که شکم آن برآمده نیست. قسمی ظرف شیشه چهارضلعی دراز. قسمی شیشه شراب شبیه به کتاب. ( یادداشت مؤلف ) : زاهد به کتابی و کتاب من و تو سنگ است و صراحی انتساب من و تو تو مرده کوثری و من زنده می مشکل که بیک جو رود آب من و تو.خیام. کتابی. [ ک ِ ] ( ص نسبی ) شرعاً کافری است که به پاره ای از کیشهای کتابهای منسوخ متدین باشد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). کافر کتابی که دین منسوخ دارد. ( غیاث اللغات ) : از علم رهی به معرفت پیدا کن مانند کتابی که مسلمان گردد.جلال سیادت ( از آنندراج ). || یهودی. ( ناظم الاطباء ). - کافر کتابی ؛ کافری که امت پیغمبری باشد مثل یهود و نصاری و منکر دین محمدی بود. ( آنندراج ) : ز خط صفحه رویش نظر نمی گیرم بسوی عشق چو من کافر کتابی نیست.ملامفید بلخی ( از آنندراج ). کتابی. [ ک ُت ْ تا ] ( ص نسبی ) منسوب به کُتّاب بمعنی مکتب و دبستان. ( غیاث اللغات ).
۱. نوشتاری مانند: سخن کتابی. ۲. دارای شکل تخت و کتاب مانند: باتری کتابی. ۳. (اسم ) ظرف شیشه ای با دهانۀ باریک و بدنۀ مکعب مستطیل برای نوشیدنی های الکلی، بغلی. ۴. (قید ) [مجاز] کنار هم و بدون فاصله. ۵. (اسم، صفت نسبی ) (فقه ) [قدیمی] غیرمسلمان معتقد به یکی از کتاب های آسمانی، اهل کتاب. = کتابی زدن: (مصدر متعدی ) [قدیمی، مجاز] نوشیدن شراب از شیشۀ کتابی.
فرهنگ فارسی
۱ - ( صفت ) منسوب به کتاب . ۲ - کافر کتابی : [ از علم رهی بمعرفت پیدا کن . مانند کتابی که مسلمان گردد ] . ( جل سیادت ) یا کافر کتابی . ۳ - ( اسم ) نوعی شیش. مخصوص مشروب بغلی . یا کتابی ایستادن ( در اتوبوس و غیره ) . مانند کتاب ( در قفسه ) پهلوی هم و تنگ یکدیگر سر پا ایستادن . منسوب به کتاب بمعنی مکتب و دبستان