کاغه

لغت نامه دهخدا

کاغه. [ غ َ /غ ِ ] ( ص ) تن زده. متجاهل. ( فرهنگ اسدی ) :
پس شتابان آمد اینک پیرزن
روی یکسو کاغه کرده خویشتن.رودکی. || ابله و جاهل و ساده دل. ( ناظم الاطباء ) :
هر کسی بر قوم ِ خود ایثار کرد
کاغه پندارد که او خود کار کرد.مولوی ( مثنوی ج 1 ص 1229 ).
کاغه.[ غ َ ] ( اِخ ) نام یکی از دهستانهای سه گانه بخش دورود شهرستان بروجرد است این دهستان در خاور دورود و باختر الیگودرز واقع از شمال به دهستان جاپلق و از جنوب به دهستان زلقی محدود است ، موقعیت آن جلگه و هوای آن معتدل است از 21 آبادی تشکیل گردیده و جمعیت آن در حدود 9100 تن و قراء مهم آن عبارتند از بهرام آبادبالا. کنگابه. خایان. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
کاغه. [ غ ِ ] ( اِخ ) مرکز دهستان کاغه بخش دورود شهرستان بروجرد 43هزارگزی خاور دورود در 2هزارگزی شوسه دورود به شاه زند واقع است و جلگه و آب و هوایش معتدل وسکنه آن 605 تن است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

فرهنگ معین

(غِ ) (ص . ) تن زده ، اباکرده .

فرهنگ عمید

احمق، ابله، ساده دل.

فرهنگ فارسی

۱ - نام یکی از دهستان های بخش دورود شهرستان بروجرد . این دهستان در خاور دورود و باختر الیگودرز واقع است . جلگه و معتدل از ۲۱ آبادی تشکیل شده که جمعیت آن ۹۱٠٠ تن میباشد . ۲ - ده مرکز کاغه بخش دورود در ۴۳ کیلومتری خاوری دورود واقع است . جلگه و معتدل ۶٠۵ تن جمعیت دارد . محصول آن غلات میباشد .
( صفت ) تن زده ابا کرده : [ پس شتابان آمد اینک پیر زن روی یکسو کاغه کرده خویشتن ] . ( رودکی )
مرکز دهستان کاغه بخش دورود شهرستان بروجرد

ویکی واژه

تن زده، اباکرده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال کارت فال کارت فال تاروت فال تاروت