کاشته

لغت نامه دهخدا

کاشته. [ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) زراعت شده. ( ناظم الاطباء ). مزروع. مُزدَرَع. کشته. مغروس. مغروسه. نشانده. || زحمت کشیده. ( ناظم الاطباء ). || افراخته. رجوع به افراخته شود. || ( اِ ) تخم و بذر. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(تِ ) (ص مف . ) زراعت شده ، نشانده .

فرهنگ عمید

۱. درختی که بر زمین نشانده شده.
۲. تخمی که زیر خاک کرده شده.

فرهنگ فارسی

( اسم ) زراعت شده فلاحت شده مزروع .

ویکی واژه

زراعت شده، نشانده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال لنورماند فال لنورماند فال تک نیت فال تک نیت فال مکعب فال مکعب