لغت نامه دهخدا
چکه. [ چ َ ک ِ / ک َ ] ( ص ) کوچک و خرد را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). کوچک ، خرد و خرده. ( ناظم الاطباء ).
چکه. [ چ َ ک َ / ک ِ ] ( ص ) در تداول عامه شخص لوده و مزاح کن و مسخره را گویند. آنکه بسیار مسخرگی کند وبخندد و بخنداند. کسی که همه امور را به لاغ و خوش طبعی و استهزاء گذراند و نسبت به پیش آمدهای صعب ، لاابالی و ولنگار باشد. آنکه از تمسخر شدن نرنجد و خود مایل به هزل و مسخرگی باشد. بی عار و بی بند و بار. سخت لوده و بسیارمزاح. آنکس که طبع لاابالی گونه دارد.
چکه. [ چ َ ک َ / ک ِ ] ( اِ ) در زبان آذری ، بمعنی آبکشی است که از ترکه و چوب تر سازند پالودن چلو و پلو را. صافی و سله ای که از چوب تر و باریک ساخته شود. ( یادداشت به خط مؤلف ).