چونکه

لغت نامه دهخدا

چونکه. [ ک ِ] ( حرف ربط مرکب ) ( مرکب از «چون » + «که » ) به معنی زیرا که. از آن روی که. ( یادداشت مؤلف ) :
سیرت او وحی نامه به کسری
چونکه به آیینش پندنامه بیاکند.رودکی.سایه زلف تو چون فر همایست به فال
چونکه فال من دلخسته همایون نکند.فلکی شیروانی.چونکه محمول بهی نبود لدیه
نیست ممکن بود محمول علیه.مولوی.

فرهنگ فارسی

زیرا که : (( من باو کمک کردم چونکه بمن خدمتی کرده بود . )

ویکی واژه

perché
siccome
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم