چرد

لغت نامه دهخدا

چرد. [ چ َ ] ( اِ ) آستان در خانه را گویند. ( برهان ) ( جهانگیری ). آستان در خانه. ( ناظم الاطباء ) :
ابا پیل و از چند مردان مرد
که جویند مر گنج را زیر چرد .حکیم زجاجی ( از جهانگیری ).|| جائی که آستان در را بر آنجا نهند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).
چرد. [ چ َ رَ ] ( ص ) رنگی باشد مایل بسرخی مخصوص به اسب و استر و خر و الاغ. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). رنگی باشد بسرخ مایل که مخصوص اسب و استر بود. ( جهانگیری ). رجوع به چرده و چرته و چرزه شود.
چرد. [ چ َرْ رَ ] ( اِ ) عربده و جنگ را گویند. ( برهان ). تشدد و عربده باشد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). هنگامه و غوغا و عربده و جنگ. ( ناظم الاطباء ) :
مردم سفله بسان گرسنه گربه
گاه بنالد بزار و گاه بچرد
تاش همی خوار داری و ندهی چیز
از تو چو فرزند مهربانت نبرد
راست که چیزی بدست کرد و قوی گشت
گر تو بوی بنگری چو شیر بغرد.ناصرخسرو ( از انجمن آرا ).

فرهنگ معین

(چَ ) (اِ. ) = چرده . چرته : رنگ ، لون (مخصوصاً در چارپایان ).
( ~. ) (اِ. ) جایی که چارچوب در خانه را بر آن کار گذارند، آستانه .

فرهنگ عمید

جایی که چهارچوب در خانه را کار بگذارند، آستان، آستانه، درگاه.

فرهنگ فارسی

( اسم ) جایی که چار چوب در خانه را بر آن کار گذارند آستانه .
عربده و جنگ را گویند هنگامه و غوغا و عربده و جنگ .

ویکی واژه

چرده. چرته: رنگ، لون (مخصوصاً در چارپایان)
جایی که چارچوب در خانه را بر آن کار گذارند؛ آستانه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم