چارگوش

لغت نامه دهخدا

چارگوش. ( ص مرکب ، اِ مرکب ) چهارگوش. چارگوشه ای.چهارضلعی. دارای چهارضلع. مربع. چارزاویه ای. دارای چهارزاویه. سطحی که اضلاع آن مساوی و زوایای آن عمود بر یکدیگر باشند. رجوع به چارگوشه و چهارگوشه شود.

فرهنگ فارسی

چهار گوش . چار گوشه ای . چهار ضلعی . دارای چهار ضلع . مربع . چار زاویه ای .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم