پیموده. [ پ َ / پ ِ دَ / دِ ] ( ن مف ) با پیمانه سنجیده. مکیّل. ( منتهی الارب ). مکیول. ( منتهی الارب ): اکتیال ؛ پیموده فاستدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || طی کرده. سپرده : ز خاور همی آمد این ، آن ز روم بسی یافته رنج و پیموده بوم.اسدی.- پیموده شدن ؛ گذشتن. سپری شدن : پیموده شد از گنبد بر من چهل و دو جویای خرد گشت مرا نفس سخنور.ناصرخسرو.
فرهنگ معین
(پِ دِ ) (ص مف . ) ۱ - اندازه گیری شده . ۲ - طی کرده ، سپرده .
فرهنگ عمید
۱. اندازه گیری شده. ۲. درنوردیده، راهی که رفته شده.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- با پیمانه سنجیده مکیل : اکتیال پیموده فاستدن : زمان از دهر بحرکات فلک بحرکات پیموده است که نام آن روز و شب و ماه سال و جز آنست و دهر زمان تا پیموده که مراو را آغاز و انجام نیست . ۲- طی کرده سپرده : زخاور همی آمد این آن ز روم بسی یافته رنج و پیموده بوم . ( گرشا. لغ. )