لغت نامه دهخدا پیروی کردن. [ پ َ/ پ ِ رَ / رُ وی ک َ دَ ] ( مص مرکب ) متابعت کردن. اقتدار کردن. اقتفا کردن. اقتراء. اقتیاف. تمصر. تقیل.ائتمام ؛ بدنبال چیزی پیوستن. اتباع. متابعت. احتذاء. تتبع. تقلید. تباعة. اثف. تأسی کردن. تسنن. تشیع.تعاقب. استقراء. تقسس. استتباع ؛ پیروی کردن خواستن.استنشاء؛ تتبع اخبار کردن. قَفَو، قُفُوّ، قوف ، قفر؛ پیروی کردن و در پی کسی رفتن. امتثال ؛ پیروی کردن طریقه کسی را و تجاوز نکردن از وی. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی ( مصدر ) اقتدا کردن متابعت کردن تبعیت کردن : سالها پیروی مذهب رندان کردم تا بفتوای خرد حرص بزندان کردم . ( حافظ )متابعت کردن اقتدا کردن