پژولیده

لغت نامه دهخدا

پژولیده. [ پ َ دَ / دِ ] ( ن مف ) پژمرده. بی آب و تاب. افسرده. درهم. پریشان. آشفته :
صبحدمان مست برآمد ز کوی
زلف پژولیده و ناشسته روی.سنائی.زن کنیزک را پژولیده بدید
درهم و آشفته و دنگ و مرید.مولوی.نبرده آن هواآب گلش را
پژولیده نکرده سنبلش را.جامی ( از فرهنگ شعوری ).|| نرم گردیده. || ابترشده. || نصیحت کرده شده. || بازپرسی کرده شده ( ؟ ) ( شاید مصحف پژوهیده ). ( برهان قاطع ).

فرهنگ معین

(پِ دِ ) (ص مف . ) ۱ - پژمرده شدن . ۲ - افسرده .

فرهنگ عمید

۱. پژمرده.
۲. افسرده.
۳. ‹ژولیده› درهم شده، پریشان، ژولیده: صبحدمان مست برآمد ز کوی / زلف پژولیده و ناشسته روی (سنائی۲: ۵۱۴ ).

فرهنگ فارسی

( اسم . پژولیدن ) ۱- پژمرده شده افسرده. ۲- نرم گردیده . ۳- بی آب و تاب شده . ۴- ابتر شده . ۵- باز پرسی شده .

ویکی واژه

پژمرده شدن.
افسرده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال حافظ فال حافظ فال شمع فال شمع فال تک نیت فال تک نیت فال درخت فال درخت