لغت نامه دهخدا
شیخی بزنی فاحشه گفتا مستی
پیوسته بدام دیگری پابستی.خیام.- پابست اَمری بودن ؛ بدان تعلق خاطر و دلبستگی داشتن.
- پابست کسی بودن ( شدن ) ؛ دلباخته یا دلبسته کسی بودن یا شدن.
|| ( اِ مرکب ) بنیاد عمارت. ( غیاث اللغات ). پای بست. || محکم. ( غیاث اللغات ).