ولنگار

لغت نامه دهخدا

ولنگار. [ وِ ل ِ ] ( نف مرکب ، ص مرکب ) ( از: ول + انگار ) در تداول ، لاابالی. بی قید. بی تربیت. هرزه. ویلان.

فرهنگ معین

(وِ لِ ) (ص . ) بی بند و بار، بی قید.

فرهنگ عمید

بی قید، بی پروا، بی بندوبار.

فرهنگ فارسی

(صفت ) ۱- ی تربیت هرزه ول ویلان : ((من از ابنائ ملوکم نتوانم که سلوک باپسرمشدی ولگردوولنگارکنم . ) ) (ایرج میرزا ) ۲ - سهل انگار بی بند و بار ۳ - مزخرف گو .

ویکی واژه

بی بند و بار، بی قید.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم