وقود. [ وَ ] ( ع اِ ) هیزم آتش انگیز. ( مهذب الاسماء ). آتش گیره. هیزم. ( منتهی الارب ). آنچه بدان آتش افروزند. ( غیاث اللغات ) ( اقرب الموارد ). فروزینه آتش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آتش افروزه. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). و خوانده شده است و النار ذات الوُقود و النار ذات الوَقید و النار ذات الوقاد. ( منتهی الارب ). || ( ص ) آتش افروزنده :
مستمع چون یافت جاذب را وقود
جمله اجزایش حکایت گشته بود.مولوی.|| ( مص ) وُقود. افروخته شدن آتش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). افروخته شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). رجوع به وُقود شود.
وقود. [ وُ ] ( ع مص )قدة. وقدان. افروخته شدن آتش. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || آتش افروختن. ( غیاث اللغات ).
(وُ ) [ ع . ] (مص ل . ) شعله ور شدن آتش .
(وَ ) [ ع . ] (اِ. ) آن چه بدان آتش افروزند از هیزم باریک و گیاه خشک ، فروزینه ، آتشگیر، گیرانه .
آنچه با آن آتش روشن می کنند، آتشگیره، فروزینه.
افروخته شدن، شعله ور شدن آتش.
افروخته شدن، شعله ورشدن آتش، آنچه که با آن آتش روشن کنند، آتشگیره، فروزینه
(مصدر ) افروخته شدن ( آتش ) .
وقود ( انگلیسی: Woqod ) شرکت پالایش نفت قطری است، که در سال ۲۰۰۲ تأسیس شد.
[ویکی الکتاب] معنی وَقُودِ: هیزم - آتش گیرانه (ماده سوختنی مثل هیزم یا آنچه باعث سوختن شود مثل فندک)
ریشه کلمه:
وقد (۱۱ بار)
«وَقُود» از مادّه «وَقْد ـ وُقُود» به معنای «آتشگیره» است; یعنی مادّه قابل اشتعال، مانند هیزم (نه به معنای «آتش زنه» همچون کبریت یا جرقه ای که با سنگ های مخصوص ایجاد می کنند).
«وَقُود» ـ چنان که در سابق نیز اشاره شد ـ به معنای «آتشگیره» یعنی مادّه قابل اشتعال، و چیزی که آتش را با آن می افروزند (مانند هیزم) می باشد، نه به معنای «آتش زنه» مثل «کبریت»، چرا که عرب آن را «زناد» می گوید.
و تعبیر به «ذاتِ الْوَقُود» در سوره «بروج» با این که همه آتش ها احتیاج به هیزم و مانند آن دارد، اشاره به کثرت مواد آتش زایی است که آنها به کار می گرفتند، و طبعاً آتش بسیار دامنه دار و پر شعله ای به وجود می آمد، و اگر بعضی «ذاتِ الْوَقُود» را در اینجا به معنای آتش شعلهور تفسیر کرده اند، ظاهراً به همین دلیل است، نه آنچه بعضی پنداشته اند که «وَقُود» دارای دو معنا است،: یکی «هیزم» و دیگری «شعله»، و تأسف خورده اند که چرا مفسران و مترجمان به این نکته توجّه نکرده اند!
افروخته شدن آتش. چنانکه ایقاد به معنی افروختن آن است. . برای شما از درخت سبز آتشی بوجود آورد که از آن آتش میفروزید. رجوع شود به «خضر». . ای هامان برای من بر گل آتش بیافروز و آجر بپز. استیقاد: افروخته شدن و افروختن است . حکایت آنها حکایت آن کس است که آتشی روشن کرد. وَقُود: (به فتح واو) هیزم و نحو آن که وسیله آتش افروزی است. . آنها هیزم آتش اند . بترسید از آتشی که خوراک و هیزم آن مردم و سنگهااند رجوع شود به «حجر». وُقود (بضم - و) مصدر است به معنی افروخته شدن ولی در قرآن عظیم بکار نرفته است. * . آتش افروخته خدا.
شعله ور شدن آتش.
آن چه بدان آتش افروزند از هیزم باریک و گیاه خشک، فروزینه، آتشگیر، گیرانه.