وفق. [ وَ ] ( ع مص ) موافق یافتن کار خود را. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سازوار آمدن. ( تاج المصادر بیهقی ). موافق و سازوار یافتن کار خود را. ( ناظم الاطباء ). || صواب و موافق مراد شدن. ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) سازواری. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سازگاری و موافقت بین دو چیز. ( فرهنگ فارسی معین ): اتیتک لوفق الامر؛ نزد تو آمدم در وقت سازواری کار. ( منتهی الارب ). - بروفق ؛ موافق و مطابق و مناسب.( ناظم الاطباء ) : بروفق چنین خلاف کاری تسلیم به از ستیزه باری.نظامی.و هر یک بروفق دانش خود رأی همی زدند. ( گلستان سعدی ). - وفق اعداد ( اصطلاح ریاضی ) ؛ دو عدد را متوافق میگویند وقتی که آن دو بر عدد ثالثی قابل قسمت باشد و این عدد ثالث را وفق آنها می نامند. ( فرهنگ فارسی معین ). - وفق دادن ؛ موافق و مطابق شدن. ( ناظم الاطباء ). - || مطابق کردن. سازگار کردن. - وفق کردن ؛ موافقت دادن. سازوارکردن. ( ناظم الاطباء ). مطابق کردن. - بر وفق مراد ؛ طبق مقصود. - به وفق ؛ بروفق : چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر.حافظ.|| ( ص ) سازوار و موافق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بسنده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). گویند: حلوبته وفق عیاله ؛ یعنی شیر آن به قدر کفایت آنان است و افزون نیست. ( منتهی الارب ).
فرهنگ معین
(و ) [ ع . ] (اِمص . ) سازگاری ، مناسبت .
فرهنگ عمید
۱. سازگار شدن. ۲. مناسبت و سازگاری، مطابقت میان دو چیز. * وفق دادن: (مصدر لازم، مصدر متعددی ) مطابقت دادن، سازش دادن.
فرهنگ فارسی
سازگارشدن، مناسب وسازگاری، مطابقت، سازش دادن (اسم ) موافقت بین دو چیز سازواری سازگاری . یا بر وفق . طبق بر حسب مطابق : (( هرکه بگذشت بخاک در دولت اثرت یافت بر وفق ارادت همه کار و همه کام . ) ) ( وحشی ) یا بر وفق مراد. طبق مقصود : (( و امور جمهور آن اقالیم بر وفق مراد ملتئم اطراف و اکناف آن ولایت در غایت خصب و آبادنی . ) )
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی شَأْنٍ: کاربزرگ - وضع وحالتی عظیم (شأن عبارت است ازحال و امری که بر وفق و به صلاحیت پیش میآید ، و این کلمه استعمال نمیشود مگر در احوال و امور بزرگ) تکرار در قرآن: ۴(بار) (بروزن فلس) مطابقت میان دو چیز. راغب آن را به کسر واو گفته است. . وفاق مصدر از برای فاعل است یعنی «جَزاءً مُوافِقاً» آب جوشان و چرک کیفری است موافق و برابر اعمالشان (نعوذبالله منهما) . توفیق ایجاد موافقت میان دو چیز یا چیزها است از آن جهت اصلاح نیز معنی شده است. یعنی اگر زن وشوهر خواستار اصلاح شوند خدا میان آنها موافقت ایجاد کند و اصلاح نماید. . یعنی جز اصلاح مقصدی ندارم آنچه بتوانم و اصلاح کردنم نیست مگر بیاری خدا مراد از توفیق آن بود که میان آن قوم و پذیرفتن حق موافقت ایجاد کند و توفیق در آیه همان اصلاح است.