ور زدن

لغت نامه دهخدا

ورزدن. [ وَ زَ دَ ] ( مص مرکب ) گریستن کودک با آواز بلند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). گریه شدید کردن.
ورزدن. [ وِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول ، پی درپی سخن بیهوده گفتن. سخن دراز گفتن. پرحرفی کردن. وراجی کردن. بسیار گفتن. پرگفتن. لاف زدن.

فرهنگ معین

(وِ. زَ دَ ) (مص ل . ) (عا. ) پرحرفی کردن ، وراجی کردن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) پر حرفی کردن وراجی کردن .

ویکی واژه

(عا.)
پرحرفی کردن، وراجی کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم