ور رفتن

لغت نامه دهخدا

وررفتن. [ وَرْ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) در تداول عامه ، کاویدن. کند و کاو کردن. || انگولک کردن. بازی کردن و دست زدن بسیار به چیزی. || دست به سر و کول کسی کشیدن. ملاعبه کردن. ( فرهنگ فارسی معین ): مدتی با دخترک وررفت.

فرهنگ معین

(وَ. رَ تَ ) (مص ل . ) بازی بازی کردن ، با چیزی خود را مشغول کردن .

فرهنگ عمید

با چیزی خود را مشغول ساختن و آن را دست کاری کردن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - باچیزی خود را مشغول داشتن وبدان کند و کاو کردن : دستش بی اراده مثل یک عادت یا یک عکس العمل با پوز. راسو ورمیرفت آنرا فشار میداد ... ۲ - دست بسر و کول کسی کشیدن ملاعبه کردن : مدتی با دخترک ور رفت .

ویکی واژه

بازی بازی کردن، با چیزی خود را مشغول کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال درخت فال درخت فال پی ام سی فال پی ام سی