واپس

لغت نامه دهخدا

واپس. [ پ َ ] ( ق مرکب ) بازپس. و با لفظ افکندن به معنی در پس انداختن چیزی را. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). || عقب و پشت سر. || بعد از آن و پس از آن و از آن پس. || باز و دوباره. || در عوض. || ( ص مرکب ) دل واپس ؛ نگران و منتظر و چشم براه. || ( اِ ) آزار و جفا. ( ناظم الاطباء ). رجوع به وا شود. || ( حرف اضافه ) عقب. پشت سر.

فرهنگ معین

(پَ ) (ق . ) عقب ، دنبال .

فرهنگ عمید

بازپس، عقب، دنبال.
* واپس آمدن: (مصدر لازم ) [قدیمی] بازپس آمدن، باز آمدن.
* واپس رفتن: (مصدر لازم ) پس رفتن، عقب رفتن.

فرهنگ فارسی

بازپس، عقب، دنبال
دنبال بعد از: ((و آن را که در نفر اول آید عند الضروره قبل الزوال روا بود اگر تواپس زوال افتد بر توقف میباشد . ) )
باز پس . یا عقب و پشت سر

ویکی واژه

عقب، دنبال.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال احساس فال احساس فال تاروت فال تاروت فال تک نیت فال تک نیت