وانگه
وانگه. [ گ َه ْ ] ( ق مرکب ) آنزمان. || بعلاوه :
وانگه بغلی نعوذ باﷲ
مردار در آفتاب مرداد.سعدی.
(گَ ) (ق . ) بعلاوه ، وانگهی .
۱ - و آن زمان . ۲ - بعلاوه وانگهی : (( رنگهای همه نیکو و بویها همه خوش و طمعها همه شیرین وانگه هر میوه صورتی نیکو دارد ).
بعلاوه، وانگهی.