لغت نامه دهخدا
( واردة ) واردة. [رِ دَ ] ( ع ص ) مؤنث وارد. رجوع به وارد شود. || ( اِ ) گروه فرودآینده بر آب. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ). || راه در میانه راه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). جاده. ( اقرب الموارد ). || شاهراه. ( ناظم الاطباء ). || ( اِخ ) چهار ستاره از هشت کوکب نعائم واقع درکهکشان. ( تاج العروس ). رجوع به وارد در این معنی شود. || آویزان. آویخته: شفته واردة؛ لب او آویزان است. ( از اقرب الموارد ). شجرة واردة اغصانه؛ درختی که شاخه هایش آویزان است. ( از اقرب الموارد ).
واردة. [ رِ دَ ] ( اِخ ) شهری است. ( منتهی الارب ). منزلی است در راه شام به مصر در وسط ریگزار از توابع حفار، بازار و مسجدی دارد. در قدیم شهری بوده و بازار و جامع و خندقهایی داشته است که بعدها خراب گشته. ( از معجم البلدان ).