وارد ساختن

لغت نامه دهخدا

وارد ساختن. [ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) وارد کردن. وارد آوردن. فرود آوردن. || مطلع کردن. آگاهانیدن. واقف ساختن.

فرهنگ معین

(رِ. تَ ) [ ع - فا . ] (مص م . ) ۱ - داخل کردن . ۲ - آگاه ساختن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - داخل کردن . ۲ - مطلع کردن آگاه ساختن .

ویکی واژه

داخل کردن.
آگاه ساختن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال عشقی فال عشقی فال ابجد فال ابجد فال حافظ فال حافظ