همیان

لغت نامه دهخدا

همیان. [ هََ م َ ] ( ع مص ) روان گشتن آب و اشک. || ریختن چشم اشک را. || رمیدن و پراکنده رفتن ماشیه به چراگاه.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به هَمْی شود.
همیان. [ هَِ م ْ ] ( ع اِ ) اِزاربند. || کمربند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کیسه ای که در آن درهم نهند. ( منتهی الارب ). ج ، همایین. ( اقرب الموارد ). گویند: له همیان ؛ یعنی سرین بزرگی دارد. ( از ناظم الاطباء ). در معنی کیسه هزینه ظاهراً معرب همیان فارسی به فتح اول است.
همیان. [ هََ م ْ ] ( اِ ) بر وزن انبان ، کیسه ای باشد طولانی که بر کمر بندند و به عربی صره خوانند. ( برهان ) :
قیمت همیان و کیسه از زر است
بی زری همیان و کیسه ابتر است.مولوی.خواجه هر جا قصه پیراهن یوسف شنید
پیش چشمش جلوه همیان درهم می کند.کلیم.دنیاطلب از موی میانان نشد آگاه
بس دیده که او حسن کمر در همیان یافت.کلیم ( دیوان ص 149 ).رجوع به انبان شود.

فرهنگ معین

(هَ ) (اِ. ) کیسه ، کیسة پول .

فرهنگ عمید

کیسۀ درازی که در آن پول می ریختند و به کمر می بستند، کیسۀ پول.

فرهنگ فارسی

انبان، کیسه پول، کیسه درازکه در آن پول بریزند
(اسم ) ۱- کیسه ای دراز که بر کمر بندند. ۲- کیس. پول صره : آب جو بهر چه رو درهم کشد چون در چمن کرده همیان پردرم ازعکس برگ یاسمین . ( وحشی ) یا همیان زر . کیسه ای که در آن پول طلاست .
ازار بند کمربند

ویکی واژه

کیسه، کیسة پول.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم