همکار

لغت نامه دهخدا

همکار. [ هََ ] ( ص مرکب ) شریک و هم پیشه. ( آنندراج ) :
نه ز همدستان ماننده به هم دستی
نه ز همکاران ماننده بدو یک تن.فرخی.مشو یار بدخواه و همکار بد
که تنها بسی به که با یار بد.اسدی.هرکه را اختیار کند همکاران او رامطیع باشند. ( تاریخ بیهقی ).
حدیث مدعیان و خیال همکاران
همان حکایت زردوز و بوریاباف است.حافظ.کار را بی کارفرما پیش بردن مشکل است
کارفرمایی به من از غیرت همکار ده.صائب.بیستون سینه را ناخن کند روی مسیح
پر به چشم کم مبین ، همکار فرهاد است این.مسیح کاشی.

فرهنگ معین

(هَ ) (ص مر. ) ۱ - هم شغل . ۲ - حریف ، رقیب .

فرهنگ عمید

دو تن که یک پیشه و یک حرفه داشته باشند، هم پیشه، هم شغل.

ویکی واژه

collaboratore
collega
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ای چینگ فال ای چینگ فال احساس فال احساس فال چوب فال چوب