هرگزی. [ هََ گ ِ ] ( ص نسبی ) مرکب از هرگز + یاء نسبت. ( حاشیه برهان چ معین ). ابدی و لایزالی. ( آنندراج ) ( برهان ). ابدی. سرمدی. همیشگی. فناناپذیر. ( یادداشت به خط مؤلف ) : زمین را بلندی نبد جایگاه یکی هرگزی تیره بود و سیاه.فردوسی.ای طمع کرده به نادانی ، به عمر هرگزی با فزونی و کمی ، مر هرگزی را کی سزی ؟ناصرخسرو.- ناهرگزی ؛ ناپایدار. فناپذیر. به کنایت دنیا : اندر این ناهرگزی از بهر آن آوردمان تا بیلفنجیم از اینجا ملک و مال هرگزی.ناصرخسرو.
فرهنگ معین
(هَ گِ زِ ) (ق . ) همیشگی ، ابدی .
فرهنگ عمید
۱. همیشگی. ۲. ابدی: ای طمع کرده ز نادانی به عمر هرگزی / با فزونیّ و کمی مر هرگزی را کی سزی؟ (ناصرخسرو: ۴۱۹ ).