لغت نامه دهخدا نژه. [ ن َ ژَه ْ / ژِه ْ ] ( اِ ) شاخ درختی را گویند که بسیار نازک و لطیف برآمده باشد. ( برهان قاطع ) ( از جهانگیری ). شاخ درخت نازک و لطیف. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). شاخ بسیار باریک از درخت. ( ناظم الاطباء ). || ورق طلا و نقره که به هیأت برگ گل بریده باشند و بر سر پادشاهان و نودامادان نثار کنند. ( جهانگیری ) ( برهان قاطع )( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از انجمن آرا ). || چوبی که بدان سقف خانه را پوشند. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( از السامی ). تیری را خوانند که سقف را بدان بپوشند. ( جهانگیری ). || سقف. ( آنندراج ). || تیر صیاد. ( از ناظم الاطباء ).نژه. [ ن ِ ژَه ْ ] ( ص ) جبان. هراسان. پریشان. مضطرب. || معزز. محترم. بزرگوار. ( ناظم الاطباء ).نژه. [ ن َ ژَه ْ ] ( اِخ ) نام ستاره ای است از ثوابت. ( برهان قاطع ) ( از جهانگیری ).
فرهنگ عمید ۱. شاخۀ درخت.۲. چوبی که با آن سقف خانه را بپوشانند.۳. پولکی که از طلا یا نقره برای نثار کردن بر سر عروس و داماد درست کنند.