لغت نامه دهخدا
- نوزادگان چمن ؛ نورُستگان چمن. نهال ها و شاخه های نودمیده و گلها و شکوفه های نوشکفته چمن. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) :
دوش ز نوزادگان مجلس نو ساخت باغ
مجلسشان آب زد ابر به سیم مذاب.خاقانی ( ازفرهنگ فارسی معین ).- نوزادگان خاطر ؛ کنایه از اندیشه های بدیع واشعار و آثار تازه و بکر :
بهر نوزادگان خاطر خویش
بخت را دایگان نمی یابم.خاقانی.|| نوزائیده. نوزا. رجوع به نوزا شود.