نقیر

لغت نامه دهخدا

نقیر. [ ن َ ] ( ع اِ )جوی استه خرما. ( ترجمان علامه جرجانی ص 101 ). چاهک دانه خرما. ( صراح ) ( ناظم الاطباء ). چاهک پشت خسته خرما. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چاهک پشت هسته خرما. ( ناظم الاطباء ). چاهک خرد که بر پشت تخم خرما باشد. ( از غیاث اللغات ). آن گو باشد که بر پشت استخوان خرمابود. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ). گو پشت هسته خرما. ( مهذب الأسماء ). نشان پوست استه خرما. ( المرقاة چ بنیاد ص 137 ). النکتة فی ظهرالنواة. ( اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). آن نقطه که بر پشت هسته خرماست. ( فرهنگ خطی ). فروشدگی وسط هسته خرما به درازا. ( یادداشت مؤلف ). || خسته خرما. ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). || رشته که در شکاف خرما باشد. || ظرفی باشد از بیخ درخت که در آن شراب نگاه دارند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). بن چوبی که کنده کرده در آن نبید سازند و نبید آن تیز و تندتر باشد.( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). کُنده چوبی که آن را گود کرده در آن نبید سازند. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). اصل و تنه نخل یا درختان دیگر که کنده کنند و در آن خرما و جز آن را شراب اندازند. ( از متن اللغة ). || ( ص ) سوراخ کرده از سنگ و چوب و مانند آن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). نقرکرده از سنگ و چوب و جز آن. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) تنه درخت که در آن سوراخ کرده چوب درکنند و همچون زینه سازند تا به وی به غرف رسند. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). تنه درختی که آن را سوراخ سوراخ کرده و چوب در آن سوراخها نهاده و آن را همچون زینه سازند و بر روی آن به سوی غرفه ها بالا روند. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ناوه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ناوه ٔخمیر. ( دهار ). لاوک که آرد سرشند در آن. ( از مهذب الاسماء ). || گو خرد در زمین. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). حفره ای در زمین که آب درآن جمع شود. ( از متن اللغة ). || نوعی از مگس سیاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).ذباب ازرق. ( از متن اللغة ). ج ، اَنْقِرة. || نژاد مرد. ( از منتهی الارب ). اصل. ( از مهذب الاسماء ). نژاد مرد و اصل آن. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). نجار و اصل مرد. ( از متن اللغة ). یقال : فلان کریم النقیر؛ أی کریم الاصل. ( منتهی الارب ). || ( ص ) سخت فقیر. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). نیک درویش و تنگ دست. یقال : هو فقیر نقیر، أو هو اتباع. ( از منتهی الارب ). || ( اِ ) وزنی معادل هشت قطمیر است. ( یادداشت مؤلف ). || حقیر. ( غیاث اللغات ). چیز اندک. ( یادداشت مؤلف ) :

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] ۱ - (اِ. ) اصل و حسب . ۲ - شیار روی هستة خرما. ۳ - (ص . ) حقیر، اندک .

فرهنگ عمید

۱. صوت، بانگ.
۲. کنده کاری در سنگ یا چوب.
۳. فرورفتگی یا شکاف روی هستۀ خرما.
۴. اصل و تبار مرد.
۵. کم.
* نقیر و قطمیر: [قدیمی]
۱. کم وبیش.
۲. [مجاز] همه چیز.
۳. [مجاز] همراه با تفضیل.

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) اصل و حسب . ۲ - چاهک خرد که بر پشت تخم خرما باشد . ۳ - هسته خرما خسته خرما ۴ - رشته ای که در شکاف خرما باشد . ۵ - ظرفی از بیخ درخت که در آن شراب نگاهدارند . ۶ - ناودان . ۷ - ( صفت ) حقیر اندک : مردمان را نقیری ندهندید از حق خویش . یا نقیبت و قطمیر . ۱ - اندک و بیش . ۲ - امور جزیی و کلی . ۳ - مقیاسی است معادل ۱/۶ فتیل .

ویکی واژه

اصل و حسب.
شیار روی هستة خرما.
حقیر، اندک.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال تک نیت فال تک نیت فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال رابطه فال رابطه