نجار

لغت نامه دهخدا

نجار. [ ن َ ] ( اِ ) گلگونه و غازه باشد که زنان بر روی مالند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). گلگونه باشد که زنان بر روی مالند. ( جهانگیری ) ( فرهنگ نظام ).اگر استعمال شده باشد ریشه اش در سنسکریت «نجر» از «جر» بمعنی پیری است ، چه گاهی سرخاب برای پوشاندن پیری مالیده می شود. ( فرهنگ نظام ). غنجار. گلگونه. ( اوبهی ). گلگونه. غازه زنان. ( انجمن آرا ). غازه. سرخاب.
نجار. [ ن ُ / ن ِ ] ( ع اِ ) اصل. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( المنجد ) ( صحاح جوهری ) ( فرهنگ خطی ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نژاد. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). اصل مردم. ( مهذب الاسماء ). || حسب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( صحاح جوهری ) ( ناظم الاطباء ) ( المنجد ). || لون. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( المنجد ). گونه. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رنگ. ( ناظم الاطباء ). || فی المثل : کل نجار ابل نجارها؛ در وی هر گونه اخلاق هست ، و این در حق کسی متلون خوی که بریک راه و روش نباشد، استعمال کنند. ( منتهی الارب ).
نجار. [ ن َج ْ جا ] ( ع ص ) درودگر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). خوزم. ( ناظم الاطباء ). پیشه وری که کارش ساختن چیزها از چوب و تخته است. ( فرهنگ نظام ). درگر. اسکاف. دروگر. ( یادداشت مؤلف ) :
همزاد بود آذر نمرودش
استاد بود یوسف نجارش.خاقانی.یوسف نجار کیست نوح دروگر که بود
تا ز هنر دم زنند بر درامکان او.خاقانی.نجار اگر ز چوب کند شمشیر
شمشیر او نبرّد خفتان را.قاآنی.- امثال :
خدا نجار نیست ، اما در و تخته را خوب جور می کند.
- نجار گوهر ؛ گوهرتراش ، مجازاً بمعنی شاعر نکته سنج بدیعگو:
نجار گوهرم که نحیتان طبع من
جز زیر تیشه پدر خویشتن نیند.خاقانی.
نجار. [ ن َج ْ جا ] ( اِخ ) دهی است از دهستان اورامان لهون در بخش پاوه شهرستان سنندج ، در 14 هزارگزی شمال غربی پاوه و یکهزارگزی مشرق راه پاوه به نوسود، در منطقه ای کوهستانی و سردسیر واقع است و 331 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش لبنیات ، توت ، گردو، انار، انگور، سقز، عسل و شغل اهالی کرایه کشی و باغبانی و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).

فرهنگ معین

(نِ یا نُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - اصل ، تبار، حسب . ۲ - لون ، رنگ .
(نَ جّ ) [ ع . ] (ص شغل . ) درودگر، سازندة اشیاء چوبی .

فرهنگ عمید

کسی که اشیای چوبی درست می کند، درودگر.
۱. اصل وتبار، حسب.
۲. لون، رنگ.

فرهنگ فارسی

درودگر، کسی که اشیائ چوبی میسازد
( اسم ) ۱ - اصل نژادحسب گوهر: وکرم نجار وتاثل نژاداین عقاب مقررکرده ایم . ۲ - رنگ لون گونه .
عبدالرحمن بن احمد بلخی امینی مکنی به ابو سراقه از شاعران قرن چهاردهم و از مداحان سلطان محمود غزنوی یمین الدوله است .

دانشنامه عمومی

نجار (پاوه). نجار ( پاوه ) ، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان پاوه در استان کرمانشاه ایران است.
این روستا در دهستان هولی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۹۰ نفر ( ۶۵خانوار ) بوده است.

ویکی واژه

falegname
اصل، تبار، حسب.
لون، رنگ.
درودگر، سازندة اشیاء چوبی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال میلادی فال میلادی فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی