نبش

لغت نامه دهخدا

نبش. [ ن َ ] ( اِ )ملتقای خارجی دو سطح عمود بر یکدیگر که بوسیله سطح کم عرضی به هم پیوندند و زاویه قائمه تشکیل دهند.
- نبش کوچه ( خیابان ) ؛ ملتقای دو دیوار عمود بر هم که محل نصب در خانه یا ایجاد سطح ثالثی باشد.
|| خم. پیچ. ( یادداشت مؤلف ). || جبهه. ( یادداشت مؤلف ). || تیزه. تیزی. ( یادداشت مؤلف ). || نقطه سفید که بر ناخن افتد. ( یادداشت مؤلف ).
نبش. [ ن َ ب َ ] ( ع ص ) شتر که در سپل آن نشانی باشد، و آن در زمین ظاهر گردد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شتری که در سپل آن نشانی باشد که در زمین ظاهر گردد. ( ناظم الاطباء ). الجمل الذی فی خفه اثر یتبین فی الارض فیقص اثره. ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ).
نبش. [ ن ِ ] ( ع اِ ) درختی است شبیه صنوبر، سنگین تر از آبنوس. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). درختی است برگش چون برگ صنوبر. ( از اقرب الموارد ). درختی است چون صنوبر، جز اینکه فراهم آمده تر و محکم تر و سخت تر از آبنوس است ، چوب سرخ رنگی به سختی آهن دارد که از آن عصا و نیزه ساخته می شود. ( از معجم متن اللغة ). درختی است برگهایش چون برگ صنوبر با چوبی قرمزرنگ و بسیار سخت. ( از المنجد ).
نبش. [ ن َ ] ( ع مص ) هویداکردن چیز پنهان. ( فرهنگ نظام ) ( از اقرب الموارد ). پیدا کردن نهانی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آشکار کردن راز را. ( از معجم متن اللغة ). افشا کردن راز را.یقال : هو ینبش الاسرار. ( از اقرب الموارد ). ظاهر نمودن هر پوشیده. ( فرهنگ خطی ). || بیرون آوردن گنج. ( فرهنگ نظام ). بیرون آوردن گنج از زمین با شکافتن آن ، و از این معنی است نبش قبر. ( از اقرب الموارد ). || کاوش نمودن زمین را. ( ناظم الاطباء ). || گشودن قبر و کندن قبری که در وی مرده گذاشته باشند. ( ناظم الاطباء ). کندن قبر و هویدا کردن مرده. ( فرهنگ نظام ). کندن قبر را. ( آنندراج ). برهنه نمودن و کفن آهنجی کردن. ( منتهی الارب ). نباشی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ): نبش القبر؛ کند آن قبر را و کفن دزدید. ( ناظم الاطباء ). کفن آهنجی. ( دهار ). || بیرون آوردن بعد از دفن. ( ازمعجم متن اللغة ). || چیزی به منقاش از جای بیرون کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || برآوردن حدیث را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). استخراج کردن حدیث را. ( از معجم متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). بیرون آوردن خبر. ( فرهنگ خطی ). || برهنه کردن آن چیز را از آن چیز. ( از ناظم الاطباء ). کشف ُ الشی عن الشی ٔ. ( معجم متن اللغة ). گشادن چیزی را از چیزی. ( فرهنگ خطی ). || تیر انداختن بر کسی و نرسیدن آن. ( آنندراج ) ( از معجم متن اللغة ): نبشه بسهم نبشاً؛ تیر انداخت بر وی و نرسید. ( منتهی الارب ).نبش فلاناً بسهم ؛ تیر انداخت به او و بدو اصابت نکرد، و این مجاز است و غالب آنکه «عدم اصابت » خارج از مفهوم کلمه است. ( اقرب الموارد ). || نبات برکندن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). تره برکندن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): نبش البقل ؛ برکند آن تره را. ( ناظم الاطباء ). || گشادن چیزی را. ( آنندراج ) ( فرهنگ خطی ). || کسب. ( فرهنگ خطی ). ورزیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ): نبش لعیاله ؛ اکتسب. ( اقرب الموارد ). یا آن بنش به تقدیم باء است. ( معجم متن اللغة ). و نیز رجوع به بنش شود.

فرهنگ معین

(نَ ) (اِ. ) کناره ، لبه .
( ~. ) [ ع . ] (مص م . ) کندن قبر.

فرهنگ عمید

۱.زاویۀ خارجی محل تلاقی دو سطح.
۲. کنارۀ دیوار که در پیچ کوچه، خیابان، یا هر معبر دیگری باشد.
کندن زمین و بیرون آوردن چیزی از زیر زمین.
* نبش قبر: شکافتن گور.

فرهنگ فارسی

کنار، کناره، کناره میدان یاچهارراه، شکافتن گور، کندن زمین وبیرون آوردن چیزی اززمین
۱ - ( مصدر ) آشکارکردن چیزی پنهان .۲ - افشا کردن راز.۳ - بیرون آوردن گنج از زمین با شکافتن آن .۴ - کندن گورمرده گشودن قبر. ۵ - استخراج کردن حدیث .
شتر که در سپل آن نشانی باشد و آن در زمین ظاهر گردد شتری که در سپل آن نشانی باشد که در زمین ظاهر گردد .

ویکی واژه

کندن قبر.
کناره، لبه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم