نامربوط

لغت نامه دهخدا

نامربوط. [ م َ ] ( ص مرکب ) بی ربط. بیهوده. نامناسب. بی مناسبت. ( ناظم الاطباء ). که بهم ربط ندارد : چون این حرکات نامضبوط و این هذیانات نامربوط از وی ظاهر گشت ، گمان بردم که جنون بر دل وی مستولی شده. ( سندبادنامه ص 86 ).
- سخنان نامربوط ؛ سخنان شوریده و بی سروته.
|| دشنام. هرزه. لایعنی.
- نامربوط گفتن ؛ بی معنی و بیهوده گفتن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. بی ربط، بی مناسبت.
۲. نامناسب.

فرهنگ فارسی

(صفت ) بی ربطبی مناسبت:[ چون این حرکات نامضبوط واین هذیانات نامربوط ازوی ظاهر گشت گمان بردم که جنون بردل وی مستولی شده..] یاحرف ( سخن کلام ) نامربوط . سخنان بی سروته وبی مناسبت : [ چه بسابرنمیگشت ( آن زن ) ودو حرف نامربوط و احیانا دشنامی جانانه نثارش نمیکرد.]
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم