لغت نامه دهخدا
ناطور. ( ع اِ ) باغبان انگور و خرما. ( منتهی الارب ). ناطر. حافظ رزستان و نخلستان. ( از معجم متن اللغة ). باغبان رزستان و نخلستان. ( ناظم الاطباء ). حافظ الکرم و النخل. ( از اقرب الموارد ). حافظالکرم. ( المنجد ). رزبان. ( زمخشری ). ناظور. ناظوره. نگاهبان. رزوان. ج، نُطّار. نطرة. نواطیر. نُطَراء:
به چرخشت اندر اندازی نگونم
ز پشت و گردن مزدور و ناطور.منوچهری.کرده بدرود باغ بلبل ازآنک
مر چمن را ز باغ ناطور است.مسعودسعد.چون نکند رخنه به دیوار باغ
دزد که ناطور همان می کند.سعدی.- امثال:
التمریانع و الناطور غیر مانع.
|| حافظ زراعت. ( از معجم متن اللغة ). حافظالزرع. ( از اقرب الموارد ) ( المنجد ). دشتبان. ( دستوراللغة ) ( زمخشری ). دشتوان:
جهان دیده پیری بر او برگذشت
چنین گفت خندان به ناطور دشت.سعدی.|| مهتر. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به ناظور شود. || آنکه از دکل کشتی پاسبانی می نماید. ( ناظم الاطباء ). || پیرایه ای از الماس که زنان بر بالای پیشانی خود آویزند. ( از المنجد ).
ناطور. ( اِخ ) از دهات دهستان گنجگاه بخش سنجید شهرستان هروآباد است، در 12هزارگزی جنوب باختری سنجید ( کیوی ) و 10هزارگزی جاده شوسه میانه به هروآباد در منطقه ای کوهستانی و سردسیر واقع است و 148 تن سکنه دارد. آبش از چشمه است و محصولش غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت دستی آنان قالی بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیای ایران ج 4 ص 523 ).