نابنوا

لغت نامه دهخدا

نابنوا. [ ب ِ ن َ ] ( ص مرکب ) هر چیزی را گویند که ضایع شده باشد و به کار نیاید. ( برهان ). که به هیچ کار نیاید. ( ناظم الاطباء ). ضایع. تباه :
کار مدد و کار کیا نابنوا شد
زین نیز بتر باشدشان نابنوائی.منوچهری. || نابه نوا. نه به نوا. بی نوا. بینوا :
زر بکف آرم برای دعوت تازان
زآنکه در ایام عید نابنوایم.سوزنی.

فرهنگ معین

(بِ نَ ) (ص . ) ۱ - آن چه که ضایع شده و ب ه کار نیاید، تباه . ۲ - بی نوا، تهیدست .

فرهنگ عمید

۱. ضایع و تباه شده.
۲. بینوا.

فرهنگ فارسی

ضایع وتباه شده، بینوا
( صفت ) ۱ - آنچه که ضایع شده و بکار نیاید تباه : کارمدد و کار کیا نا بنواشد زین نیز بتر باشدشان نابنوایی . ( منوچهری ) ۲ - بی نوا تهی دست : زر بکف آرم برای دعوت تا زان زانکه درایام عید نابنوایم . ( سوزنی )

ویکی واژه

آن چه که ضایع شده و ب ه کار نیاید، تباه.
بی نوا، تهیدست.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال تاروت فال تاروت فال فنجان فال فنجان فال تک نیت فال تک نیت