مژدگانی

لغت نامه دهخدا

مژدگانی. [ م ُ دَ / دِ ] ( اِ ) خبر خوش و نوید. ( ناظم الاطباء ). مزیدٌعلیه مژده. ( آنندراج ). بِشارة. ( منتهی الارب ). بشارت. بشری. ( السامی ). مژده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). البشارة. ( یادداشت ایضاً ). مژدگان :
ز بخت همایون ترا تا قیامت
به نو شادیی هر زمان مژدگانی.فرخی.مژدگانی که گل از غنچه برون می آید
صد هزار اقچه بریزند عروسان بهار.سعدی.مژدگانی که گربه عابد شد
عابد و زاهد و مسلمانا.عبید زاکانی ( موش و گربه ).ساقی به مژدگانی عیش از درم درآی
تا یک دم از دلم غم دنیا بدر بری.حافظ.قاصد عزمش ز هر جا میرسد
مژدگانی در دهان آید همی.حیاتی گیلانی ( از آنندراج ).و رجوع به مژده و مژدگانی شود. || بخششی که درباره آورنده مژده کنند.( ناظم الاطباء ). چیزی که در ازای مژده یعنی خبر خوش به خبرآورنده دهند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). چیزی را گویند که به آورنده مژده دهند. ( برهان ). چیزی ونقدی که به مژده رسان دهند. ( غیاث ). چیزی که برای مژده دهند. ( شعوری ). حُذیّا. ( منتهی الارب ). مالی که به آورنده خبر خوش دهند. عطیه ای که به مژده ور یعنی بشیر دهند. مشتلق. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مژده لق. مژدگان. مشتلقانه. و رجوع به مشتلق و مژده لق و مژدگان و مشتلقانه شود.

فرهنگ معین

(مُ دِ ) (اِ. ) ۱ - نوید. ۲ - پول یا هدیه ای که به آورندة خبر خوش می دهند.

فرهنگ عمید

انعام و پاداشی که در برابر خبر خوش به کسی که مژده آورده باشد بدهند: مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای / که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد (حافظ: ۳۶۰ ).

فرهنگ فارسی

انعام وپاداشی که دربرابرخبرخوش بکسی که مژده آورده باشدبدهند، مژدگان هم گفته اند
( اسم ) ۱- انعامی که شنوند. خبری خوش بخبر آورنده دهد انعام بخشش : مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای . که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد . ( حافظ ) ۲ - خبر خوش مژده بشارت .

ویکی واژه

نوید.
پول یا هدیه‌ای که به آورندة خبر خوش می‌د
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم