موکول

لغت نامه دهخدا

موکول. [ م َ ] ( ع ص ) به دیگری سپرده. ( منتهی الارب ). امر موکول ؛ کار به دیگری سپرده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کاری که به دیگری سپرده شده باشد. ( آنندراج ): زعامت آن ملاعین با طاغوتی که به یحیی معروف بود موکول. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 358 ). || حواله شده. || سفارش شده. || سپرده شده. ( ناظم الاطباء ). مشروط. مربوط. محول شده.
- موکول به ؛ واگذاشته به. منوط به : تشکیل جلسه موکول به بازگشت مدیر است. ( از یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِمف . ) واگذار شده ، سپرده شده .

فرهنگ عمید

۱. واگذار شده، سپرده شده.
۲. وابسته به دیگری.

فرهنگ فارسی

واگذارشده وسپرده شده ووابسته بدیگری
( اسم ) ۱ - واگذار شده سپرده شده ( کاری بکسی ) ۲ - محول شده ( کاری بوقتی ).

ویکی واژه

واگذار شده، سپرده شده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم