موزع. [ زَ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از ایزاع. برغلانیده شده و اغوا گشته و مجبور کرده. ( ناظم الاطباء ). برآغالانیده به چیزی. مغری به. ( منتهی الارب ، ماده وزع ). موزع. [ م ُ وَزْ زَ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از توزیع. پخش شده و پراکنده شده. ( ناظم الاطباء ). موزع. [ م ُ وَزْ زِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از توزیع. پخش کننده و پراکنده نماینده. ( ناظم الاطباء ). پراکنده کننده. ج ، موزعین. ( یادداشت مؤلف ). || مأمور پست و تلگراف و تلفن یا مجلات و روزنامه ها که نامه ها و محمولات پستی و تلگرافها و روزنامه ها و مجله ها را به صاحبانشان می رساند. نامه رسان.
فرهنگ معین
(مُ وَ زِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) توزیع کننده ، پخش کننده . ج . موزعین .
فرهنگ عمید
پراکنده کننده، پخش کننده. بخش شده، پراکنده شده.
فرهنگ فارسی
پراکنده کننده، ب ش کننده ( اسم ) توزیع کننده پخش کننده : [ موزع جراید ] جمع : موزعین . نعت فاعلی از توزیع .