منیع

لغت نامه دهخدا

منیع. [ م َ ] ( ع ص ) محکم و استوار چرا که هر چیز استوار، غیر را از مداخلت بازمیدارد. ( غیاث ) ( آنندراج ). استوار. ( منتهی الارب ). استوار: حصن منیع؛ دزی استوار. ( مهذب الأسماء ). استوار و بلند. ( ناظم الاطباء ).دیوار محکم و استوار به نحوی که مداخلت بر آن ممکن نگردد. ج ، مناء و هی منیعة. ( از اقرب الموارد ). رفیعو بلند و استوار : در جوار امن و حمی منیعو... او قرار یابند. ( سندبادنامه ص 6 ). آن قلعه ای است در میان آبی بسیار، بر تندی کوهی رفیع و جایی منیعبنیاد نهاده. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 303 ).به حکم آنکه ملاذی منیع از قله کوه به دست آورده بودند. ( گلستان سعدی ). تا مصارعت کردند و مقامی منیع ترتیب دادند. ( گلستان سعدی ). || عزیز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). باعزت. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). و یقال رجل منیع و مکان منیع و سدة منیعة و هو فی عز منیع؛ او در عزت و ارجمندی است. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). || کسی که دارای بدنی قوی باشد و بر وی توانایی نباشد. ( از اقرب الموارد ).
منیع. [ م َ ] ( اِخ ) ابن خالدبن عبدالرحمن بن خالدبن الولیدالمخزومی. صاحب جامع منیعی در نیشابور. وی مردی مالدار و بزرگ منصب بود وی علاوه بر احداث بنای جامع منیعی به نیشابور مساجد و مدارس و رباطات متعددی بنا کرده است. وی از ابی طاهر زیادی و ابی بکربن زید صینی سماع حدیث کرده است و از او ابوالمظفر عبدالمنعم قشیری نقل حدیث کرده است. وی به سال 463 هَ. ق. در مرورود بدرود حیات کرده است. ( از معجم البلدان ).
منیع.[ م َ ] ( اِخ ) ابن سلیمان. رجوع به ابوالعدیس شود.
منیع. [ م َ ] ( اِخ ) ابن معاویةبن قروةالمنقری نماینده قتیبه که نزد عبدربه فرستاده است.باز قتیبه منیعالمنقری را اینجا ( به سیستان ) فرستادو فرمان داد که عبدربه را بند برنه و محبوس کن. منیع اینجا آمد و با عبدربه نیکویی کرد و او را محبوس نکرد اما به رفق و تلطف از او مال همی ستد خبر نزدیک قتیبه رسید او را معزول کرد. ( تاریخ سیستان ص 121 ).

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (ص . ) استوار، بلند.

فرهنگ عمید

۱. استوار و بلند.
۲. بلندمرتبه.

فرهنگ فارسی

استواروبلند، جای بلندواستواروسخت که دست یافتن به آن مشکل باشد
( صفت ) ۱ - استوار و بلند . ۲ - بلند رفیع : [ مقام منیع ... ]

فرهنگ اسم ها

اسم: منیع (پسر) (عربی) (تلفظ: manie) (فارسی: مَنيع) (انگلیسی: manie)
معنی: استوار و بلند، بلندمرتبه، بلند، رفیع، دارای مرتبه ی بلند

ویکی واژه

استوار، بلند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال حافظ فال حافظ فال پی ام سی فال پی ام سی فال چوب فال چوب فال لنورماند فال لنورماند