لغت نامه دهخدا
- منبعث شدن ؛ نشأت یافتن. ناشی شدن : جان مردم سه حقیقت است به سه عضو از اعضاء رئیسه قایم ، یکی روح طبیعی که از جگر منبعث شود. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 97 ). معلوم شود که این بیت بر کدام وزن خواهد آمد و از کدام بحر منبعث خواهد شد. ( المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 24 ).
|| فرستاده شده. مبعوث گشته. || روان شده. ( از ناظم الاطباء ).