( مقصورة ) مقصورة. [ م َ رَ ] ( ع اِ ) سرای فراخ استواربنا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سرای وسیع و دیوار استوار به گرد کشیده. ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ). || خانه آراسته جهت عروس. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). حجله. ( اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ). || مقصورةالمسجد؛ جای امام از آن. ( منتهی الارب ). جای امام در مسجد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به مقصوره شود. || مقصورةالدار؛ حجره ای از حجره های خانه. ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) زن پردگی. ( مهذب الاسماء ). امراءة مقصورة؛ زنی که به خانه بازداشته باشند وی را و بیرون نگذارند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). زنی که در خانه بازدارند آن را و نگذارند بیرون رود. ج ، مقصورات. ( ناظم الاطباء ). امراءة مقصورة؛ زن محبوس در خانه و ممنوع از بیرون آمدن و منه فی سورةالواقعه : حور مقصورات فی الخیام. ( ازمحیط المحیط ). زن پردگی. محبوسه در بیت ممنوعه از آمد و شد. مخدره. ج ، مقصورات. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || ناقة مقصورة علی العیال ؛ ماده شتری که وی را نگاه می دارند تا شیر وی رابنوشند. ( ناظم الاطباء )( از اقرب الموارد ). || هو ابن عمی مقصورة؛ یعنی نزدیک به نسب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد )؛ او نزدیک نسب است با من. ( ناظم الاطباء ). || ( اِخ ) قصیده مشهوری است از ابن درید و گویند این قصیده را از آن روی چنین نامیدند که حرف روی در قافیه آن الف مقصورة است. مطلع این قصیده چنین است : یا ظبیة اشبه شی بالمهی راتعة بین العقیق و اللوی.( از محیط المحیط ).و رجوع به ابن درید و ترکیب «الف مقصوره » ذیل ماده بعد شود. مقصوره. [ م َ رَ / رِ ] ( از ع ، اِ ) حجره کوچک. ( غیاث ). وثاق کوچک. خانه خرد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || سرای وسیع و دیوار به گرد کشیده : در پیش این خانه مقصوره ای بود که در مشاهر اعیاد و جمعات سه هزارغلام در وی به ادای فرایض و سنن بایستاندی. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 422 ). || جای ایستادن امام در مسجد. ( غیاث ) ( از ناظم الاطباء ). مقصوره ، غرفه مانندی بود محصور که امام در آن می ایستاد. معاویه نخستین کس در اسلام بود که مقصوره ساخت چون وی را زخمی زدند، و از آن جان بدر برد، برای محافظت خود مقصوره ساخت : پس ابوالعباس... بر منبر شد... و مردمان با او بیعت کردند و انبوهی همی کردند چنانکه داراوزین مقصوره بشکست. ( ترجمه تاریخ طبری ). محراب ومقصوره ای کرده است از پهنای این عمارت و در مقصوره محرابهای نیکو ساخته اند و دو گور در مقصوره نهاده است چنانکه سرهای ایشان از سوی قبله است. ( سفرنامه ناصرخسرو ). سر مناره را از خشت پخته ساختند، مقصوره و آن سرای که مقصوره در اوست ، از حصار دورتر فرمود... از ثقات شنودم که این مقصوره و منبر و محراب که در بخارا است ، ملک شمس الدین فرمود تا به سمرقند تراشیدندو منقش کردند و به بخارا آوردند... و آن سرای بزرگ و مقصوره کرده شمس الملک است. ( تاریخ بخارا ص 60 و 61 ). هم از گرد راه قصد جامع کردم... در مقصوره معموره زحمتی انبوه دیدم. ( مقامات حمیدی چ اصفهان ص 8 ).
فرهنگ معین
(مَ رِ ) [ ع . مقصورة ] (اِ. ) خانة کوچک .
فرهنگ عمید
۱. سرای حصاردار، خلوت خانه. ۲. جای ایستادن امام در مسجد. ۳. خانۀ کوچک.
فرهنگ فارسی
۱ - ( اسم ) مونث مقصور کوتاه شده . ۲ - زن خانه نشین . ۳ - ( اسم ) سرای حصار دار . ۴ - خانه کوچک : [ به مقصوره در پارسایی مقیم زبانی دل آویز و قلبی سلیم . ] ( بوستانی . چا . فروغی .۵ ) ۱۳٠ - حجله خلوت خانه . ۶ - ایستادن امام و خلیفه در مسجد . ۷ - شرم زن : [ که در میانه مقصوره عیال توباد مناره ای که میان پای دوستان من است . ] ( خاقانی . عبد . ۷۱۴ ) جمع : مقصورات . ۸ - قصر آنست که سبب ساکن که در آخر جزو است حذف گردد و متحرک آن ساکن گردد تا جزو کوتاه شود و چنین بیت را مقصور خوانند و قصر در اشعار عرب در بحور مدید رمل متقارب و هزج و بندرت در بحر خفیف آید ( از المعجم و محیط ). حجره کوچک . وثاق کوچک .
دانشنامه آزاد فارسی
مَقْصورِه مقصوره چوبی و متحرک مسجد قیروان در معماری مسجد، محوطه ای در بخش جلویی شبستان اصلی، نزدیک محراب و در محل صفوف اولیۀ نماز جماعت، که با نرده یا دیواره های کوتاه و گاه مشبک، از بقیۀ فضای شبستان مجزا می شود، و بدین سان چند صف اولی را از صفوف بعدی جدا می سازد. مَقصوره در مسجد پیامبر (ص) وجود نداشت، و نخستین مساجد اصیل نیز، به اقتضای روح مردمی و غیرطبقاتی عبادت اجتماعی در اسلام، فاقد چنین فضای ویژه ای بودند. اما از زمان معاویه، ساخت آن به منزلۀ بدعتی در طرح مساجد آغاز شد، تا حافظ جان خلیفه و بزرگان کشور باشد؛ از آن پس ساخت مقصوره در برخی مساجد ادامه یافت. در برخی منابع، به فضایی اطلاق شده است که محراب در آن قرار می گیرد.