مقشور

لغت نامه دهخدا

مقشور. [ م َ ] ( ع ص ) پوست دورکرده. ( ناظم الاطباء ). پوست کرده. پوست کنده.پوست بازکرده. مقشر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) از پوست جدا کرده شده ، پوست کنده .

فرهنگ فارسی

پوست کنده . پوست باز کرده .

ویکی واژه

از پوست جدا کرده شده، پوست کنده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم