مفخم

لغت نامه دهخدا

مفخم. [ م ُ ف َخ ْ خ َ ] ( ع ص ) بزرگ داشته شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). تعظیم کرده شده. دارای جلال و سرافرازی. بزرگ. بزرگوار. کلان. ( از ناظم الاطباء ). معظم. موقر. ( اقرب الموارد ). || پهن و آشکار تلفظ شده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تفخیم شود.

فرهنگ معین

(مُ فَ خَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - بزرگ داشته شده . ۲ - بزرگوار، بزرگ .

فرهنگ عمید

۱. بزرگ داشته شده.
۲. بزرگ قدر، بزرگوار.

فرهنگ فارسی

بزرگ داشته شده، مرد بزرگ قدر، بزرگوار
۱ - ( اسم ) مرد بزرگ داشته ۲ - ( صفت ) مرد بزرگوار : [ استاد معظم مفخم ]

ویکی واژه

بزرگ داشته شده.
بزرگوار، بزرگ.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال میلادی فال میلادی فال جذب فال جذب فال عشق فال عشق