مغرق

لغت نامه دهخدا

مغرق. [ م ُ غ َرْ رَ ] ( ع ص ) لجام مغرق بالفضة؛لگام به سیم آراسته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). مُغرَق. ( اقرب الموارد ).پوشیده از زر یا سیم. سیم اندود. سیم کوفته. به زر و سیم یا گوهر آراسته. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): گرزن نیم تاجی بود از دیبا بافند به زر و گوهر مغرق کرده... ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 358 ).
گر ماه در لباس کبود منقط است
تو شاه در قبای نسیج مغرقی.عثمان مختاری ( دیوان چ همایی ص 513 ).استری دید سیه زیر مغرق زینی
راست چون تیره شبی بسته بر او یکشبه ماه.انوری.مرا که دل در کل آه محرق است کلاه مغرق چه کنم. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 218 ).
خوش برانیم جهان در نظر راهروان
فکر اسب سیه و زین مغرق نکنیم.حافظ.ز پرتو علم خلعت مغرق خود
سحر شد آستی و دامن جهان پر زر.نظام قاری ( دیوان ص 15 ).به رخت مغرق خجل کرده ورد
ز مهر و سپهرش زر و لاجورد.نظام قاری.تاج مغرق به سر نهاد. ( نظام قاری دیوان ص 150 ). و رویش از خرمی چون گل جامه مغرق برافروخت و گفت... ( نظام قاری دیوان ص 152 ). || غرق کرده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). غرق شده. فروشده :
عز تو و ایام تو جاوید همی باد
در فایده مستغرق و در شکر مغرق.امیرمعزی.شمشیر جنگیانت در خون شده مغرق
چونانکه برگذاری بیجاده را به مینا.امیرمعزی ( دیوان چ اقبال ص 4 ).
مغرق. [ م ُ رَ ] ( ع ص ) مُغَرَّق. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به مُغَرَّق ( معنی اول ) شود. || غرق شده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، مغرقین ، مغرقون : و اصنع الفلک بأعیننا و وحینا و لاتخاطبنی فی الذین ظلموا انهم مغرقون. ( قرآن 39/11 ). واترک البحر رهواً انهم جند مغرقون. ( قرآن 23/44 ).
فرش به کران کشد به یک ساعت
ازبحر زمانه مرد مغرق را.قطران ( دیوان چ محمد نخجوانی ص 12 ).و رجوع به اغراق شود.
مغرق. [ م ُرِ ] ( ع ص ) غرق کننده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). غوطه ورکننده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مُ غَ رَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) آراسته شده ، زینت داده شده .

فرهنگ عمید

غرق شده.

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) غرق کرده شده . ۲ - بنقره آراسته ( لگام زین اسب ) : [ خوش برانیم جهان در نظر راهروان فکر اسب سیه وزین مغرق نکنیم . ] ( حافظ . ۳ ) ۲۶۱ - جامه آراسته بسیم ( نقره ) و گوهر : [ برخت مغرق خجل کرده ورد ز مهر و سپهرش زر و لاجورد . ] ( البسه نظام قاری فرنظا . ) یا نسیج مغرق . بافته گوهر نشان : [ گر ماه در لباس کبود منقط است تو شاه در قبای نسیج مغرقی . ] ( عثمان مختاری . چا . همائی . ۵۱۳ )
غرق کننده غوطه ور کننده

ویکی واژه

آراسته شده، زینت داده شده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال فرشتگان فال فرشتگان فال انگلیسی فال انگلیسی فال تماس فال تماس