مظنه

لغت نامه دهخدا

( مظنة ) مظنة. [ م َ ظِن ْ ن َ ] ( ع اِ ) موضع ظن یا جای گمان بردن.ج ، مَظان. ( آنندراج ) ( غیاث ). جای گمان بردن چیزی راکه در آنجای است. ج ، مظان. ( منتهی الارب ). جایی که گمان میرود چیزی در آنجا باشد. ( ناظم الاطباء ). مظنة الشی ٔ، جای معهود چیزی که گمان رود آن چیز در آنجاست.ج ، مظان. ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ) : مطمح نظرش جای خطرناک و مظنه هلاک. ( گلستان ).
مظنه. [ م َ ظَن ْ ن َ / ن ِ ] ( از ع ، اِ ) گمان و پندارو اندیشه و قیاس و وهم و احتمال. || گویاو شاید و یحتمل. ( ناظم الاطباء ). || در تداول بازاریان ایران ، نرخ. بها و نرخ تقریبی. ج ، مظان و مظنه جات . ( از یادداشت های به خط مرحوم دهخدا ) .

فرهنگ معین

(مَ ظِ نَّ ) [ ع . مظنة ] (اِ. ) ۱ - گمان ، پندار. ۲ - در فارسی به معنای بها و نرخ کالا. ج . مظان . ، ~ دستِ کسی آمدن از قیمت یا وضع خبردار شدن .

فرهنگ عمید

۱. جایی که گمان وجود چیزی در آن برود، جای گمان بردن.
۲. نرخ و ارزش کالا.

فرهنگ فارسی

جای گمان بردن، جائی که گمان وجودچیزی در آن برود، مظان جمع، درفارسی به معنی نرخ وارزش کالا هم میگویند
( اسم ) ۱- جایی که گمان می رود در آنجا چیزی باشد : ... و بهر جایی که مظنه بود پادشاه را جست . جمع : مظان . ۲ - گمان ظن . ۳ - بدگمانی : و خلیفه مظن. آن داشت . ترکان خاتون او را پیش خلیفه فرستاد تا خلیفه التماس او را باجابت مقرون گردانید . یا رفع مظنه شدن . بر طرف شدن بدگمانی و سوئ ظن : این معنی مرعوب خلایق افتاده فی الجمله رفع مظن. مردم شد . ۴ - تصور میرود گمان میکنم : مظنه امروز هم فلان اینجا نمی آید . ۵ - نرخ کالا ارزش : مظن. برنج مظن. چای .
ماخوذ از تازی گمان و پندار و اندیشه و قیاس و وهم و احتمال .

ویکی واژه

quotazione 
مظنة
گمان، پندار.
در فارسی به معنای بها و نرخ کار
مظان. ؛ ~ دستِ کسی آمدن از قیمت یا وضع خبردار شدن.
 

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال تاروت فال تاروت فال تک نیت فال تک نیت فال فنجان فال فنجان