مشتمل

لغت نامه دهخدا

مشتمل. [ م ُ ت َ م ِ ] ( ع ص )آن که در بر می گیرد و احاطه می کند و می گنجاند. دربرگیرنده. احاطه کننده. ( ناظم الاطباء ). گرداگرد فراگیرنده و بر بالای چیزی محیطشونده. ( غیاث ) ( آنندراج ). در بردارنده. حاوی. شامل :... فرمان دهد تا بابی در این کتاب به نام من بنده مشتمل بر صفت حال من بپردازند. ( کلیله و دمنه ). و به دقایق حیله ، گرد آن می گشتند که مجموعه سازند مشتمل بر... ( کلیله و دمنه ). که این کتاب بر اظهار بعضی از آن مشتمل است. ( کلیله و دمنه ). و این مجموعه را لباب الالباب نام نهاد واصول او مشتمل است بر دوازده باب. ( لباب الالباب ).
- مشتمل بودن ؛ در بر داشتن. محتوی بودن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| آن که جامه در خود می پیچد. ( ناظم الاطباء ).
مشتمل. [ م ُ ت َ م َ ] ( ع ص ) محتوی. فراگرفته. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ معین

(مُ تَ مِ ) [ ع . ] (اِفا. ) فراگیرنده ، شامل شونده .

فرهنگ عمید

۱. دربردارنده، حاوی.
۲. احاطه کننده، فراگیرنده.

فرهنگ فارسی

فراگیرنده، دربردارنده، احاطه کننده
( اسم ) ۱ - گرداگرد فرا گیرنده احاطه کننده . ۲ - حاوی : و این مجموعه را لباب الالباب نام نهاد و اصول او مشتمل است بر دوازده باب .
محتوی فراگرفته
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال چوب فال چوب فال پی ام سی فال پی ام سی