مزمل

لغت نامه دهخدا

مزمل. [ م ُ زَم ْ م ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از تزمیل. در پیچنده به جامه و پنهان کننده خود را. ( از منتهی الارب ). جامه در سرآورده. مدثر. ( السامی ص 35 س 4 چ بنیاد فرهنگ ). جامه به سر درکشیده. ( مهذب الاسماء ). به جامه پیچیده. ( شعوری ). در جامه پیچنده خود را. جامه بر سر کشیده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). جامه در سر آورده. ( دهار ). || ( اِخ ) ازالقاب و اسماء نبی. ( السامی ص 35 سطر 4 چ بنیاد ).
مزمل. [ م ُزَم ْ م ِ ] ( اِ ) لوله ای باشد از مس یا برنج که چون بر جانب راست پیچند آب از آن لوله روان شود و اگر به طرف چپ گردانند بایستد و این لوله را بیشتر در حمام ها و آب انبارهای سرپوشیده نصب کنند. ( برهان ) ( رشیدی ). لوله ای مسین و برنجین که چون به جانب راست گردانندآب روان شود و چون به جانب چپ بگردانند بایستد و دراین روزگار او را دهان شیر گویند زیرا که آن را به ترکیب دهان شیر بسازند که دهانش گشاده است. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). مأخوذ از عربی ، لوله پیچ دار از برنج و جز آن که در آب انبار و مانند آن نصب کنند و چون آن را بپیچانند آب جاری گردد. ( ناظم الاطباء ). شیر. شیرآب : در کوشک باغ عدنانی فرمود تا خانه ای بر آوردند خواب قیلوله را و آن را مزملها ساختند و خیش ها آویختند چنانکه آب از حوض روان شدی و به طلسم بر بام خانه شدی و در مزملها بگشتی و خیشها را تر کردی. ( تاریخ بیهقی چ مشهد ص 145 ). ازرقی در وصف باغ طغانشاه گفته :
آن گردش مزمل زرین شگفت را
آبی به روشنی چو روان اندرو روان
پیروزه همچو سیم کشیده فرو رود
از گوشه مزمل زرین به آبدان
گوئی ز زرّ پخته همی پوست بفکند
ثعبان سیم پیکر پیروزه استخوان.ازرقی ( چ نفیسی ص 66 ).
مزمل. [ م ُ زَم ̍ م َ ] ( ع ص ) درپیچیده شده به جامه و پنهان کرده شده در آن. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
مزمل. [ م ُزْ زَم ْ م ِ ] ( ع ص ) آنکه به خود می پیچد و در جامه های خود پنهان میشود. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). در جامه پیچیده. ( آنندراج ) ( برهان ). به گلیم پیچیده شده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مزمل. [ م ُزْ زَم ْ م ِ ] ( اِخ ) از القاب و اسماء نبی. لقب النبی فی القرآن. ( حبیب السیر چ خیام ص 291 ) : یا ایهاالمزمل ( ای گلیم به خود پیچیده ). ( قرآن 2/73 ).

فرهنگ معین

(مُ زَ مَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) در جامه پیچیده شده ، در گلیم پیچیده .

فرهنگ عمید

نوعی شیرِ آب از جنس مس یا برنج.
۱. سورۀ هفتاد وسوم قرآن کریم، مکّی، و دارای ۲۰ آیه.
۲. (صفت ) [قدیمی] کسی که خود را در جامه پیچیده باشد، درجامه پیچیده.

فرهنگ فارسی

درجامه پیچیده، درگلیم پیچیده شده
( اسم ) خود رادر جامه پیچنده در گلیم پیچنده خویشتن را .
نام سوره ۷۳ از قر آن کریم

ویکی واژه

در جامه پیچیده شده، در گلیم پیچیده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال عشق فال عشق فال پی ام سی فال پی ام سی