مرغزن

لغت نامه دهخدا

مرغزن. [ م َ غ َ زَ ] ( اِ ) گورستان. ( جهانگیری ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). قبرستان. ( ناظم الاطباء ). مرزغن :
هر که را راهبر زغن باشد
گذر او به مرغزن باشد.رودکی.وقت صلحش کس نداندمرغزن از مرغزار
وقت خشمش کس نداند مرغزار از مرغزن.منوچهری.هیچ نندیشی که تا خود چون بود انجام کار
مرغزار آمد جزای فعل تو یا مرغزن.سنائی.آن جهان داری که گشت اندر نبرد
مرغزار از زخم تیغش مرغزن.امامی هروی ( از آنندراج ).، مرغ زن. [ م َ غ َ زَ ] ( اِ )ماه ایران باستان ، مطابق تقریباً شباط و فوریه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). یکی از اسامی نه ماهی که در کتیبه بیستون ذکر شده «مرغ زن » است و آن ماه دوم از زمستان ( انامک - مرغ زن - وی یخن ) بوده است و ظاهراً معنی چمن زن میدهد. ( از تاریخ ایران باستان ص 1499 ).

فرهنگ معین

(مَ زَ ) (اِ. ) گورستان ، قبرستان .

فرهنگ عمید

گور، قبرستان.

ویکی واژه

گورستان، قبرستان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم