لغت نامه دهخدا
می ربودی رنگ ِ او هر دیده را
مرحب آن از برق و مه زاییده را.مولوی ( مثنوی ج 2 ص 468 ).رجوع به مرحبا شود.
مرحب. [ م َ ح َ ] ( اِخ ) معروف به مرحب خیبری یکی از سران یهود و رئیس یکی از قلعه های خیبر که در سال هفتم هجرت در جنگ خیبر با علی علیه السلام نبرد کرد و به دست آن حضرت کشته شد :
منم شیردل مرحب خیبری
که با چرخ عار آیدم همسری.( حمله حیدری ).