مرتجع

لغت نامه دهخدا

مرتجع. [ م ُ ت َ ج ِ ] ( ع ص ) بازگردنده. بازگشت کننده. ( فرهنگ فارسی معین ). نعت فاعلی است از ارتجاع. رجوع به ارتجاع در تمام معانی آن شود. || آن که طرفدار آداب و سنن قدیمی است ، مقابل متجدد. ( فرهنگ فارسی معین ). نامی است که در نیم قرن اخیر طرفداران انقلاب و تحولات شدید و سریع اجتماعی به محافظه کاران مخالف خویش داده اند، یعنی کسی که مایل به رجوع و بازگشت به قرون وسطی و طرفدار نظامات اجتماعی آن دوران است. مقابل متجدد و روشنفکر.

فرهنگ معین

(مُ تَ جِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - بازگشت کننده . ۲ - کهنه پسند.

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ متجدّد] کهنه پسند.
۲. [قدیمی] بازگشت کننده.

فرهنگ فارسی

بازگشت کننده، کهنه پسند، ضد متجدد
( اسم ) ۱- باز گردنده بازگشت کننده . ۲- آنکه طرفدار آداب و سنن قدیمی است مقابل متجدد جمع : مرتجعین .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم