مربوب

لغت نامه دهخدا

مربوب. [ م َ ] ( ع ص، اِ ) بنده. مملوک. پرورده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مخلوق. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). مملوک. زیردست. ( از متن اللغة ).

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع. ] (اِمف. ) ۱ - پرورده شده. ۲ - بنده، عبد، مملوک، ج. مربوبین.

فرهنگ عمید

۱. پرورده.
۲. [مقابلِ رب] بنده، مملوک.

فرهنگ فارسی

پرورده، بنده ومملوک
( اسم ) ۱- پرورده شده ۲- بنده عبد مملوک جمع: مربوبین.

ویکی واژه

پرورده شده.
بنده، عبد، مملوک؛
مربوبین.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال میلادی فال میلادی فال کارت فال کارت فال احساس فال احساس