مراکب

لغت نامه دهخدا

مراکب. [ م َ ک ِ] ( ع اِ ) آن چیزها که بر آنها سوار شوند. ( غیاث اللغات ). مَرْکَب. ( منتهی الارب ). حیوان یا وسائلی که بر آنها سوار شوند و طی طریق کنند، اعم از اسب یا کشتی.رجوع به مرکب شود : بفرموده تا به وجه اعظام و احترام با ساز و عدت و آلت و اهبت و مراکب و موالی با سرخانه و اهالی گردد. ( مرزبان نامه ، از فرهنگ فارسی معین ). بفرمود تا جواری و منشآت و مراکب و سفاین را ترتیب سازد. ( بدایع الازمان فی وقایع کرمان ).

فرهنگ معین

(مَ کِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ مرکب .

فرهنگ عمید

= مَرکَب

فرهنگ فارسی

جمع مرکب
( اسم ) جمع مرکب : بفرمود تا بوجه اعظام و احترام باسازوعدت و آلت و اهبت و مراکب و موالی با سرخانه و اهالی گردد .
آنچه بر آن سوار شوند

ویکی واژه

جِ مرکب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال فرشتگان فال فرشتگان فال راز فال راز فال فنجان فال فنجان